نوشتن. نوشتن. نوشتن. خودم را مجبور میکنم بنویسم، داستان نصفه نیمهام را و حتی خاطرات روزانهام. نباید بگذارم میان نوشتههایم وقفه بیفتد مثل خودکاری که اگر استفادهاش نکنی رنگش میپرد و مجبوری هزاربار گوشه دفترت بچرخانیش و خط خطی کنی تا جوهرش جاری شود.
عکاسی را دوست دارم، میدانم چنگی به دل نمیزنند اما باید تمرین کرد.
글을 다시 쓰기 시작하고 싶은데 엄두가 안난다. 이유가 뭘까?