۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

.

_ بغلم می‌کنی، سردی دست‌هات تن تب‌دارم را می‌سوزاند، رد انگشت‌هات روی سینه تا شانه‌هایم کشیده می‌شود، بوی عطر ویکتوریا اتاق را پر کرده. اشک و عرق را از از صورتم پاک می‌کنی انگشتت را که به لب‌هام رسیده می‌بوسم و لبخندت را از پشت پلک‌هایی که به زحمت باز می‌شوند می‌بینم.

_ دستت میان موهام می‌چرخد و من تکیه داده‌ام به شانه‌هات، سینه‌ام را می‌بینم که دارد به زحمت بالا و پایین می‌شود، قصد ادامه تنفس نیست می‌خواهم عطر تنت را به درون بکشم تا از رد دست‌هات روی تنم گل بشکفد.

_ تب دارم اما هوا سرد است، می‌خواهم خودم را میان آغوشت پنهان کنم. اشکی از صورتت می‌غلتد، قلبم تیر می‌کشد و نفس سخت می‌شود؛ سراسیمه می‌شوی مرا محکم‌تر بغل می‌کنی و دستت را روی سینه‌ام می‌گذاری؛ با چشم‌هات از من می‌خواهی آرام باشم، چشم‌هات حرف می‌زنند و می‌گویند همه چیز تمام می‌شود. با چشم‌هام جوابت را می‌دهم و می‌خواهم دیگر گریه نکنی، نمی‌دانم تو هم زبان چشم‌ها را می‌فهمی یا پاک‌کردن اشک‌هات تنها حرکتی از سر عادت است.

_ ملحفه را تا گردنم بالا می‌کشی، کنارم نشسته‌ای و دستم را در دستت گرفته‌ای؛ به من نگاه نمی‌کنی، نگاهت را دوخته‌ای به خطوط پرده که آرام تکان می‌خورد و قطره‌ها که با حرکتی یک‌نواخت سرازیرند در رگ‌هام.

_ نشسته‌ای رو به رویم. مضطربی. انکار می‌کنی اما می‌دانم چون مدام چتری‌هایت را که توی چشم‌هات ریخته مرتب می‌کنی. سفارشمان را می‌آورند، زل می‌زنی به نقاشی روی لته. می‌گویی معذرت می‌خواهی. ازت می‌خواهم برای چیزی که مقصرش نیستی عذرخواهی نکنی. هنوز مضطربی و خیره به میز. فنجان را بر می‌دارم و یک جرعه می‌نوشم، خیره می‌شوی به من، عصبی و ناراحت، می‌خواهم که آرام باشی، با یک جرعه اتفاقی نمی‌افتد. می‌گویم از وقتی آمده‌ایم بار اول است به چشم‌هام زل زده‌ای. چتری‌هایت را مرتب می‌کنی.

_ دیر شده. عجله داری. آرام پشت سرت راه می‌افتم و در لحظه آخر از صاحب کافه می‌خواهم برگه‌ای بدهد تا من هم جمله‌ای بنویسم و بچسبانم کنار بقیه برگه‌های روی دیوار.

_ نصف قهو‌ه‌ات را که خوردی بیا فنجان‌هایمان را عوض کنیم؛ در کافه‌های این شهر نمی‌شود همدیگر را بوسید. 

    • Nar xes
    • جمعه ۱۷ فروردين ۰۳

    گزارش فیلم و سریال | نیمه فروردین 03

    نمی‌‌خواهم از این تعریف کنم که فروردین و سال‌ نو‌مان با چه ماجراهایی شروع شد و ادامه پیدا کرد. جای گفتنشان اینجا نیست و بهتر است فراموش شوند. فقط فکر کردم حالا که کانال را حذف کرده‌ام بهتر است بیایم اینجا و بنویسم. گفته‌بودم کاش جایی بود تا فیلم‌هایی که می‌بینیم را علامت بزنیم مثل علامت‌زدن کتاب‌هایمان در گودریدز و حالا که نیست هر از چندوقت می‌آیم و اینجا می‌نویسم که چه‌چیز‌هایی دیده‌ام؛ مثل مهناز که همه را در وبلاگش می‌نویسد و اینطور می‌تواند آخر سال جمع و تفریق کند ببیند چقدر از وقتش را پای دیدن فیلم و سریال گذاشته... من هم که عاشق محاسبه‌کردنم. اما فقط امیدوارم بتوانم این روند را نگه‌دارم و میانه‌ی کار رهایش نکنم.

    جدید‌ترین‌ فیلمی که دیده‌ام زنان کوچک (Little Women 2019) است. سبک فیلمبرداری و دوره تاریخی موردعلاقه‌ام را دارد و قطعا برایم دوست داشتنی‌ست. چیزی که برایم کمی غیرقابل درک است این‌است که چرا نویسنده فیلم را اینقدر بدون مقدمه در زمان عقب و جلو می‌برد. این اتفاق برای کسی که تا به حال کتاب را نخوانده یا در کودکی انیمیشن‌اش را ندیده احتمالا فقط گیجی و سردرگمی ایجاد می‌کند.

    در آمار دیدم به‌جز اوپنهایمر که قبلا دیده‌بودم یک فیلم دیگر هم توانسته هر دو جایزه‌ی گلدن‌کلوب و اسکار را ببرد. زندگی‌های گذشته (Past lives 2023) که یک سینمایی کره‌ای است. من نمی‌دانم برای برنده جایزه‌شدن چه معیار‌هایی ملاک و معیار است اما هر چه هست در مقایسه با اوپنهایمر این فیلم کاملا متفاوت است. صحنه‌های آرام و اتفاقات کوچکِ بزرگ. احتمالا این هنر شرق‌آسیایی‌هاست که بتوانند با سینمایی‌های بی‌نهایت آرامشان تو را منتظر نگه‌دارند تا بخواهی بفهمی در آخر قرار است چه اتفاقی برای کارکتر‌های داستان بیفتد. البته اینکه قرار است چه شود در صحنه‌ای استعاری در همان اوایل وقتی نورا و هی‌سانگ بچه بودند نشان داده‌شد؛ جایی که وقتی می‌خواهند پس از مدرسه از هم جدا شوند در سمت راست راه‌پله‌ای رنگارنگ و رو به بالا برای نورا و سمت‌ چپ خیابانی صاف و رو به جلو و البته خاکستری برای هی‌سانگ راه‌ رفتن به خانه‌شان را مشخص می‌کند.

    شب سال نو (New Year Blues 2021) که باز هم ساخته‌ی کره‌جنوبی است. اول فقط درحال گشت‌زدن در فیلیمو بودم تا چیزی پیدا کنم به حال و هوای عید و سال نو بخورد که این را پیدا کردم و در صفحه جدید مثل بقیه فیلم‌ها بازش کردم تا با خواندن خلاصه‌اش آخر تصمیم بگیرم کدامشان را ببینم. انتخاب سخت بود و واقعا هیچ‌کدام چنگی به دل نمی‌زدند اما در آخر به‌خاطر بازیگر‌ها تصمیم گرفتم این یکی را ببینم. در واقع ربط چندانی به سال نو نداشت اما به‌عنوان سرگرمی و وقت‌گذراندن و استفاده از نت شبانه‌ی فیلیمو انتخاب خیلی بدی هم نبود.

    انیمیشن آرزو (Wish 2023) را هم پس از جستجوی فراوان با خواهرم تماشا کردیم. چیزی که نظرم را جلب کرده این است که چرا این روز‌ها انیمیشن‌ها اینقدر بی‌پروا درمورد مسائل جنـ.سی و روابط دختر و پسرهای نوجوان و انسان‌های عریان(!) حرف می‌زنند! انتخاب کردن چیزی که واقعا بشود با یک بچه تماشا کرد شده مثل پیداکردن سوزن در انبار کاه، آن هم در زمانه‌ای خودشان نیمی از فیلم‌های جدید را در تلویزیون دیده‌اند و واقعا چیز سالمی برای دیدن در اینترنت نمانده. این یکی هم به گمانم از دستشان در رفته‌بود.

    تنها سریالی که دیده‌ام، یا در واقع در حال تماشایش هستم آلیس در سرزمین مرزی (Alice in Borderland) است که دو فصل دارد. فصل اولش را دیده‌ام و واقعا مشتاقانه فصل دوم را تماشا می‌کنم _درواقع همین حالا از تماشای قسمت اول فصل دوم دست‌کشیده‌ام و دارم این پست را می‌نویسم و منتظرم تا بروم برای تماشای قسمت بعدی_. فقط چیز‌هایی هنوز برایم گنگ است... اول اسم سریال که چرا آلیس است؟ دوم چرا و چطور وارد این سرزمین وحشی شده‌اند؟ در مقایسه با اسکویید گیم که بینهایت با هم مقایسه می‌شوند شاید این نقطه ضعف بزرگی باشد چون در سکویید گیم ما دقیقا می‌دانستیم چرا وارد این بازی کشت و کشتار شده‌اند و چطور و چه‌کسی بیرون می‌رود اما اینجا بعد از یک فصل هنوز هیچ‌چیز معلوم نیست!

  • نظرات [ ۶ ]
    • Nar xes
    • چهارشنبه ۱۵ فروردين ۰۳
    «کاباره ولتر» در شهر زوریخ -کشور سوئیس- محل ابداع سبک دادائیسم بود.
    دادائیسم ضد همه‌کس و همه‌چیز است-حتی خودش-. هیچ‌چیز را واقعا معنادار نمی‌یابد و پوچ‌گراست. در این سبک نباید به دنبال معنا گشت. معنایی وجود ندارد.
    برای اینکه بدانید اینجا نیز مرز توهم و واقعیت مشخص نیست، به دنبال حقیقت نباشید.

    * • ° ~

    تو فقط داری پیش می‌ری خوزه!
    اما به کجا؟
    - کارلوس دروموند د آندراده
    Authors:
    Find me on: