۵ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

?..WTF is Resonance

Repost from: 𝑴𝒚 𝑫𝒚𝒔𝒕𝒐𝒑𝒊𝒂

من از اسب کمترم اگه ترم بعد درس‌هارو بذارم برای شب امتحان. 

    • Nar xes
    • شنبه ۳۰ دی ۰۲

    #006

    نوشتن. نوشتن. نوشتن. خودم را مجبور می‌کنم بنویسم، داستان نصفه نیمه‌ام را و حتی خاطرات روزانه‌ام. نباید بگذارم میان نوشته‌هایم وقفه بیفتد مثل خودکاری که اگر استفاده‌اش نکنی رنگش می‌پرد و مجبوری هزاربار گوشه دفترت بچرخانیش و خط خطی کنی تا جوهرش جاری شود.

    عکاسی را دوست دارم، می‌دانم چنگی به دل نمی‌زنند اما باید تمرین کرد.

     

    글을 다시 쓰기 시작하고 싶은데 엄두가 안난다. 이유가 뭘까?

     

  • نظرات [ ۳ ]
    • Nar xes
    • شنبه ۲۳ دی ۰۲

    #005

     

    06:00 WakingUp🌄

    06:30 First one who eat her breakfast.

    07:00 The game is on! lol

     

    گفتم که فردا ساعت شش از خواب بیدار می‌شوم و درس می‌خوانم، هم‌اتاقی‌ها باور نکردند حالا نشسته‌ام پشت میز مطالعه‌ی کنار پنجره طلوع آفتاب را از پشت کوه‌ و ابر‌های صورتی را می‌بینم، جزوه‌ی ادبیات زیباترین چیزی‌ست که در این ترم دیده‌ام اما فردا اولین امتحان پایان ترم مبانی تربیت‌بدنی‌ست. امتحان تئوری تربیت‌بدنی ندیده بودیم که حالا می‌بینیم.

  • نظرات [ ۱۶ ]
    • Nar xes
    • چهارشنبه ۲۰ دی ۰۲

    #004

    یکی از خواسته‌هایم همیشه این بوده که تمام و کمال و با جزئیات بنویسم مثل تورنادو که وبلاگش پر است از زندگی واقعی بدون فیلتر روی عکس‌ها و خودش؛ تا بعدا وقتی وبلاگم را باز می‌کنم ببینم که از کجا آمده‌ام و آمدنم بهر چه بود و به کجا می‌روم، اما درحد خواستن باقی‌مانده‌ام.

    همیشه دوست داشته‌ام جایی، کنجی داشته‌باشم تا بنویسم که روز‌هایم را چطور می‌گذرانم. من، نرگس هشت-نه ساله را تصور می‌کنم که دوست داشت معلم بشود و فیلم‌های تلویزیونی را می‌دید که چطور جوان‌ها با پالتو‌های بلند و نیم‌بوت‌های واکس‌زده و کروات و کیف سامسونت می‌روند جایی به نام دانشگاه و چقدر بزرگند و چقدر چیز حالیشان هست و چقدر دلش می‌خواهد وقتی بزرگ شد شبیه آن‌ها شود.

    حالا نشسته‌ام گوشه‌ی تختم و فکر می‌کنم به قرص‌های جدیدم حساسیت دارم، از غذای جمعه‌ها بدم می‌آید، از استادی که هرطور دلش خواست نمره می‌دهد و تربیت‌بدنی که امتحان تئوریش را هی امروز و فردا می‌کنند، دانشگاهم را دوست دارم و ازش متنفرم. دوست دارم که قرار است معلم بشوم و متنفرم از اینکه نه خودم و نه آن هیچ‌کدام شبیه تصوراتم نیستیم.

    در طول ترم با خودم برنامه ریخته‌بودم آدم مفیدی باشم و حالا حس می‌کنم به اندازه بند کفش هم مفید نیستم، کتابی که قرض کرده‌ام هنوز گوشه تخت کنار بالشم است، از هفته بعد امتحانات ترم شروع می‌شوند و حتی لای یکی از کتاب‌ها را باز نکرده‌ام، گذشته از اینکه یکی را اصلا ندارم.

    صبح‌ها از خواب بلند می‌شوم، با مانتو و شلوار مشکی و کفش واکس نزده بدون کیف سامسونت فقط با یک دفتر و اتودی که به جلدش وصل کرده‌ام می‌دوم تا به خط واحد برسم و دلخوشیم شیر کاکائو‌ی صبح‌های دوشنبه است و پارک کنار دانشگاه و گربه‌هایش، شاید هم تماشای آن زوج پیر که دست در دست هم قدم می‌زنند و لحظه‌ای که پیرمرد با دست‌های لرزانش روسری زیبا‌ترین زنی که تا به‌حال در عمرش دیده‌است را درست می‌کند.

     

    جاودان باشی ای‌سپیده‌ی عشق

  • نظرات [ ۵ ]
    • Nar xes
    • جمعه ۱۵ دی ۰۲

    #003

     

     

    - خوابگاه به دانشگاه، دانشگاه به خوابگاه. مینی‌بوس قراضه ته حیاط، مستر سان‌شاین، شرلوک، فیلم دیدن تا نصف شب.

    • Nar xes
    • شنبه ۹ دی ۰۲
    «کاباره ولتر» در شهر زوریخ -کشور سوئیس- محل ابداع سبک دادائیسم بود.
    دادائیسم ضد همه‌کس و همه‌چیز است-حتی خودش-. هیچ‌چیز را واقعا معنادار نمی‌یابد و پوچ‌گراست. در این سبک نباید به دنبال معنا گشت. معنایی وجود ندارد.
    برای اینکه بدانید اینجا نیز مرز توهم و واقعیت مشخص نیست، به دنبال حقیقت نباشید.

    * • ° ~

    تو فقط داری پیش می‌ری خوزه!
    اما به کجا؟
    - کارلوس دروموند د آندراده
    Authors:
    Find me on: